سرفه ... سرفه ... سرفه ...!
پنجشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۵۰ ق.ظ
سرفه ... سرفه ... سرفه ...!
حساب آنها که توی خیابان با صدای خشک نفس هایشان از کنارم رد شده اند. از دستم در رفته. از درد مچاله می شوند و ریه هایشان اذن دخول هوا را صادر نمی کند. به یکی از آنها گفتم که شلمچه کجاست؟! چشم هایش شد چشمه اشک... سینه اش زخمی بمب های شیمیایی همان جا بود.
می گفت که ماسک به تعداد بچه ها نبود...
- ۹۰/۰۵/۲۰