کتیبه ها را خریده ام..
از دو طرح مختلف...
هر دو همان حسین را فریاد می زنند ولی روضه خواندن هرکدام متفاوت است
دو پارچه مشکی یک و نیم در دو متری و یک کتیبه مخمل یا اباعبدالله از گوشه سمت راست مغازه ای قدیمی در بازارچه فیروزه مشهد همان حوالی حرم امام رئوفم توجهم را جلب کرده.
..چشمم به باز این چه شورش است که می افتد ته دلم خالی می شود..بی درنگ کتیبه ها را می خَرم
امسال باید برایت طور دیگری گریه کرد
امسال باید با تک تک کلمات مقرم و لهوف فریاد کشید
حضرت همسر کتیبه ها را در دو سمت دیوار پذیرایی نصب می کند
با هر بار منگنه کوب کردنش به دیوار قلبم می لرزد درست مثل همان لحظه هایی که با صدای طبل و سنچ قلبم فرو میریزد
پارچه مشکی هارا به هم جفت می کنم به پرده یاسی خانه ام با دقت سنجاق میزنم
کتیبه ی مخمل یا اباعبدالله را وسط پارچه ها نصب می کنم
همین می شود برکت خانه ی کوچک ما...
همین می شود هیآت دو نفره ی ما...
بگذار هرکه میخواهد به هیات دونفره ی ما بخندد
من دلم را به گوشه چشمی از مادرت خوش کرده ام
من هیچ در بساط ندارم جز همین قلب کوچکم که بی وقفه برایت می تپد
جز همین اشک های همیشگی برای بی مادری ات که دلم محرم و صفر نمی داند
تو نیاز به روضه خواندن نداری
یک کلمه قتله گاه کافی ست تا کمر آدم خم بشود
که من بدون شما وجودی ناچیزم
اربابم!
این شبها، این روزها نفس کشیدن سخت است
این شبها این روزها ،قلبمان در فشار است
اخر این روضه های سنگین مقتل کار دست ما می دهد .
پ.ن.۱: دست ِ من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است
پ.ن ۲: از آب هم مضایفه کردند کوفیان / خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
پ.ن ۳: برای حضرت ولیعصر(عح) دعا بفرمایید قلب نازنینشان سخت در فشار است...
پ.ن ۴: اخر از باب الجوادت کربلایی می شوم
- ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۲