نیمه ی ماه من...
ماه به نیمه رسیده است و تلالوء نور جولان می دهد در دل این ظلمت...
شق القمری به پا شده...اصلا شق القمر بی دلیل نبوده با آمدنت...یک نیمه ی ماه آمدن تو را نوید داد و نیمه ی دیگر هم آمدن حسن را...
آب زدیم راه را هین که نگار برسد...
کوچه و خیابان دل را آب و جارو کرده ایم و تمام شهر آذین بندی شده است...بگذار بازی با کلمات را فراموش کنم...بگذار جور دیگری بنویسم... اصلا برای از تو نوشتن باید یک دل سیر روضه خواند و گریست...گیرم که شب میلادت باشد...جشن میلاد بدون لمس حس حضورت روضه خواندن هم دارد...
اصلاً حق داری نیایی مهدی من...
می دانم که در کوچه پس کوچه های شهر ما غریبانه قدم می زنی و بغض هایت را فرو می خوری...
نیا گل نرگس...می گویم نیا تا نشود بیایی و ببینی شده ایم کوفی زمانه...
غریبی آقا...
ندبه خواندمان بوی آمدنت را نمی دهد...ندبه می کنیم اما نه برای تو...چله به چله عهد می خوانیم اما نه برای تو...اصلا عهد کجا بود؟؟؟اگر متعهد بودیم که انتظار ۳۱۳ تا را نمی کشیدی...!
عصر عجیبی ست...
تو شده ای مهدی منتظر و ما شده ایم شیعه ی غایب...
چقدر انتظار آمدنمان را کشیدی نازنین...
چقدر انتظار کشیدی تا از پس پرده غفلت برون آییم...بزرگواری می گفت " چه دردی ست که عالم امام داشته باشد و چشم لیاقت دیدنش را نداشته باشد "
آقا بغض هایت را نخور...گریه کن...حق داری...از ته دلت گریه کن...
اما نه...لال شوم من...لاااال شوم...
نه گریه نکن...من بمیرم و گریه هایت را نبینم...من بمیرم و غم چشمانت را نبینم...من بمیرم و قدمهای غریبانه ات را نبینم...
نمی توانم نوشته ام را تمام کنم...انگار به آخر که می رسم کلمات دست و پا شکسته می شوند در برابرت...
به اخر که می رسم واژه ها قد خمیده می شوند و به هم جفت نمی شوند...
بگو...کدامین کوچه انتهایش تویی...
- ۹۱/۰۴/۱۴
خوشحال میشم به سایتمون سر بزنید ونظرتونو بگید
التماس دعا