پرده ی چهارم...
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۰ ب.ظ
_ سرت را بالا بیاور مَرد
فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و همراهت آمدم تا تو را ناچار کردم در این سرزمین توقف کنی.
سرت را بالا بیاور آزاده
آغوش امام تکیه گاه محکمی برای حر می شود
هق هق امانش را بریده
رجز می خواند وارد معرکه می شود
انی انا الحر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف..
خون از سرش می چکد حسین بن علی بر بالین آزاد مرد نینوا می آید
دستمالی بر سر شکافته آش می بندد بغضهایش از گوشه چشمانش سرازیر می شود
حر لبخند می زند
انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة»
توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشتهاست، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت!
نگاهش به لب های امامش دوخته شده چشمان حر بسته می شود
نامش در ناحیه مقدسه آمده است
اَلسَّلامُ عَلی الحُرِّ بْنِ الرِّیاحِی
- ۹۶/۰۷/۰۲