چند قدم جلو می رود
چند قدم بر می گردد
بغض راه گلویش را بسته
مستاصل به برادر نگاه می کند
-علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت
- حسین قامتش خمید فدای سرت
به سمت خیمه برادر بر می گردد
صدای عطش طفلانِ منتظرِ عمو می آید
نیم نگاهی به خواهر می اندازد
ام المصائب تهِ دلش می لرزد
چشمان طفلان خیره به حسین بن علی ست
وارد خیمه ی علمدار می شود
دستان لرزانش سمت عمود خیمه می رود
عمود خیمه را می کِشد
خیمه نقش بر زمین می شود
صدای شیون اهل حَرَم به آسمان هفتم می رسد
طفلان زار می زنند آه که یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت...
- ۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۰:۵۴