کریم اهل بیت...
یه مطلب قشنگ در مورد کریم اهل بیت اقا امام حسن مجتبی (ع) خونده بودم که دلم نیومد تو وبلاگ نذارم...هرچند دیروز روز میلاد بود اما بنا به دلایلی نتونستم آپ بشم....شرمنده
**************************************************************************
دلم میخواهد تبریک بگویم و از شادی پر بزنم
به نیمه که میرسیم همیشه منتظر خبری جدید هستیم
ماه کامل شده است و کریمی دیگر پا به عرصه وجود گذاشته است
از پدرش هیچ کم ندارد چه در کرامات و چه در غریبی
تنها فرقش این است که پدرش چاهی داشت و او همین را هم نداشت
نمیدانم درد خاطره ی آن روز کوچه را چطور تحمل میکرد
نمیدانم و نمیخواهم بدانم چه شد که به جای اینکه مادرش دستش را بگیرد او زیر شانه ی مادر را گرفت و به خانه برد
نمیدانم درد این که همسرت بشود قاتلت چگونه است!
اصلا نمیفهمم وقتی که به خود میپیچید چه می گفت . . . لا یوم کیومک یا اباعبـــدالله
پاره های جگرش نه از خوردن زهر که از ماجرای در و دیوار بود
یادم رفته بود! امشب شب میلاد است و نباید روضه خواند اما مگر می شود دردی به اندازه ی چهارده قرن را پنهان کرد؟ مگر فراموش میشود که روزی گنبد و بارگاهی بود بر مزارش؟ مگر کبودی صورت مادر از یاد میرود؟ مگر اصلا میشود فراموش کرد هق هق کردن حسن را؟! مگر مظلومی فرزند فاطمه را میتوان ندید؟
این خانواده مظلومیت را ارث گذاشته اند ، انگار مظلوم بودن جزو اصول این خاندان است ، اما میان تمام این دردها فدای لب عطشانت ای پسر فاطمه . . . .
ماه پیش توفیقی حاصل شد تا مهمون آقام رسول الله(ص) باشم....نمی دونم اصلا میشه از غربت بقیع چیزی گفت و نوشت...از بقیع نمی تونم بنویسم...نفسم بالا نمی یاد...یاداوری اون صحنه ها حالمو بد می کنه... از اینکه دیگه حتی اجازه نداریم از پشت پنجره به بقیع نگاه کنیم...خوش به حال آقایون....
- ۹۰/۰۵/۲۷
حضرتـــــــــــــــ اربابــــــــ
وقتی دلــــم برای شما تنگ می شود
حجم سپید خاطره ام رنگ می شود
افسوس بعد اینهمه شبهای خاطره
بین من و تو فاصله فرسنگ می شـــود
من حجم بی قرار قفس را شکسته ام
امشب دوباره نان دلم سنگ می شود
با گریه های هرشب خود خو گرفتـــه ام
آری دلم برای شما تنـــــــگ می شود...
یازهراکربـــــــ بلا انشاالله!